یه روز چند تا بچه داشتن فوتبال بازی میکردن که اتفاقاً توپشون میوفته تو خونه همسایه که معتاد هم بوده. یکی از بچه ها میدوه تند تند زنگ میزنه... وقتی معتاده میاد دم در هی میگه: سلام آقاً! توپم، توپم، توپم!
معتاده میگه: خوب منم توپ توپم! ولی بقیه رو که زا به راه نمی کنم که!
خلاصه! حکایت منه... الان توپ توپم ولی... هویجوری...
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بدجوری گیر کردیم...
میدونم گیرم کجاست... نگاهم به خدا نیست... :((
خدایا از این پایین بودن خسته شدم :((
از این مرداب بدم میاد :((
پروردگار
سلام! وقت بخیر:)
خوبی؟
خیلی پیچیده نیست .... تو پیچیدهاش میکنی ..... اصلا سخت نیست ..... تو سختش میکنی ......
شاید هنوز نه برای تاهل نه برای تعهد آمادگی نداری و فقط لازم داشتی ...... شاید برای همیناست که تا دو قدم میدوی میگیری میشینی ......
امیدوار باش به خدا! و تصمیم بگیر و بزار اراده خدا در تو جاری بشه ..... تو خوبی پس هستی ..... یادته؟ یه هفته!! فقط یه هفته!!
همین و دیگر هیچ:)